کاغذدوشنبه ۱۴۰۲/۰۵/۱۶ | 22 وقتی کوچیک بودمکه آرزوم این بود که بتونم پرواز کنمبعضی وقتا دلم نمیخواس پرنده باشمتوو حیاط پیش دبستانیمون خیلی باد میومد بعضی روزاباد کاغذا رو میبرد توو هوابعضی وقتا از پنجره کلاس که بیرونو نگاه میکردم کاغذ و پلاستیک توو آسمون میدیدم. بعد واسه خودم غبطه میخوردم...میگفتم بال که ندارم کاش یه ورق کاغذ توو باد بودم حداقل.خیلی از کسی که الان میشناسم بعیده! حالا که بیست و چند سالهام، اگه یه روز ندونم داره چه اتفاقی برام میوفته میمیرم! چه برسه به اینکه بخوام خودمو بسپرم دست باد!چه عجیب. چیِ این زندگی اینقدر بی اعتمادم کرده:) فائزه فرزانه | فائزه هستم،در سرزمین عجایب!...
ما را در سایت فائزه هستم،در سرزمین عجایب! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : gonbade-kaboodo بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 15:20